در سپيدهدم طلوع قرآن، از محرمسراى غيب احدى، بارقهاى ربوبى بدرخشيد و گنجينه بىپايان معارفرحمانى بر قلب نازنين پيامبراكرم)ص( تجلّى كرد و جوشش و سيلانى از عشق و معرفت در امواجى از شگفتىو اعجاز بلاغت به اطوار خوشاهنگ كرامت در دشتهاى حروف و اصوات جارى گرديد و بدين ترتيب، ذاتاقدس سبحانى خويشتن را در كتاب جاويد و پرشكوهش بر تشنگان صهباى شناخت عرضه داشت: »فَتَجَلّىلَهُم سُبحانَه فى كِتابِه«.(1)
كتابى كه مهبط انوار رحمانى و حجلهگاه عشق رحيمى است و شيفتگان معارف و مشتاقان حقايق را ازشعشعه ذات و باده صفات، بىخود و حيران مىگرداند و گلبانگ شيدايى و شناخت را در گوش كمالجويانزمزمه مىكند و رهيدگان از ثراى تعلق و غوّاصان بحر معانى را به اسرار و حقايق مكنون توحيدى رهنمونساخته، برات آزادى و كمال تعالى را در شب قدر به آنها ارزانى مىدارد.
قرآن، به فرموده امير بيان، على)ع( »نوريست كه خاموشى ندارد، چراغى است كه درخشندگى آن زوالنپذيرد، دريايى است كه ژرفاى آن درك نشود، راهى است كه رونده آن گمراه نگردد، شعلهاى است كه نور آنتاريك نشود، جدا كننده حق و باطلى است كه درخشش برهانش خاموش نگردد، بنايى است كه ستونهاى آنخراب نشود، شفا دهندهاى است كه بيماريهاى وحشتانگيز را بزدايد... قرآن، معدن ايمان و اصل آن است،چشمههاى دانش و درياهاى علوم است...«.(2)
آنان كه در بزم حضور قرآن، ستارگان معارف آسمانى را به رصد نشستهاند و به مشاهده جمال مستور حريمقدسى نائل آمدهاند، جز پارسايان نيستند كه بهرهمند از نسيم روحبخش بهشت قرآن و برخوردار از خوان انوارهدايتگر آن مىباشند. اولين خصيصهاى كه كتاب آسمانى قرآن براى اين گروهِ حقيقتجويان بيان مىكند »ايمانبه غيب« است: »ذَلِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ × الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب ...؛اين كتاب بدون هيچ شكّى در آن،راهنماى پرهيزكاران است، آنان كه به غيب ايمان دارند«.(3)
»غيب« در برابر شهادت و عالم ظاهر قرار دارد: »عَلِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَدَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيم«(4) و شامل تمام امورو اسرار و حقايق پنهان جهان هستى و عالم ماوراى طبيعت است كه از دايره حس و مشاهده بيرون مىباشد و ازاين جهت به ذات نامتناهى حق نيز به اعتبار لاتعيّن »غيب مطلق« گفته مىشود.(5)
رازهاى مكنون و اسرار غيبى در باطن الفاظ و عبارات ظاهرى كتاب وحى، پردهنشين مىباشند؛ از اينرو درژرفاى بحر معانى قرآن بايد به جستجوى دُر دانههاى عشق و معرفت پرداخت. قرآنِ ناطق و ناطقِ قرآن، مولاىجوانمردان، على)ع( چنين مىفرمايد: »اِنَّ القرانَ ظاهرُه أَنيقٌ و باطِنهُ عميقٌ، لاتَفنى عَجائِبهُ و لا تَنْقَضى غَرائِبُه ولا تُكشَفُ الظّلماتُ الاّ بِه ؛ همانا ظاهر قرآن شگفتانگيز و باطن آن ژرف و بىپايان است، عجايب و غرائب)نكات و اسرار( آن پايانى ندارد و ظلمتها رفع نمىگردد مگر به وسيله آن«.(6)
حرف قرآن را مدان كه ظاهر است
زير ظاهر باطنى هم قاهر است
زير آن باطن يكى بطن دگر
خيره گردد اندر و فكر و نظر
همچنين تا هفت بطن اى بوالكرم
ميشمر تو زين حديث معتصم(7)
اين گنجينههاى سرشار باطنى و خزائن اسرار بىانتهاى غيبى، تنها در انحصار خداى رحمان است وكليدهاى گشايش آنها نيز به دست او مىباشد: »الرَّحْمَن × عَلَّمَ الْقُرْءَان؛ خداى رحمان، قرآن را تعليم داد«(8)،»وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَايَعْلَمُهَآ إِلَّا هُو؛ كليدهاى غيب در نزد اوست و كسى جز او بر آن آگاه نيست«.(9)
ديدار از باغ اسرار، و گشت و گذار در گلشن راز و دستيازى به حقايق پنهان، تنها مختص حضراتمعصومين)ع( نمىباشد و هر آنكس كه خداى رحمان بخواهد، به ميزان ظرفيت و استعداد او، اذن ورود بهپناهگاه باطنى قرآن و حضور قلبى در درس سرائر غيبى را به او خواهد داد: »لَايُحِيطُونَ بِشَىْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَآء؛احاطه پيدا نمىكنند به چيزى از دانش او مگر به آنچه خواهد«.(10)
از سويى مأواى اتّصال به غيب مطلق، دلجوياى حق بوده، مأمن ارتباط با مبدأ فيض سرمدى جز قلب سليمنمىباشد: »هذَا=القَلبُ محلّ الوصولِ الى الْمَلِكِ المتعال؛ اين قلب محل رسيدن به فرمانرواى متعال است«(11)و از سوى ديگر اطلاع بر لطايف نامحدود غيبى، ظرفى مىطلبد به وسعت انبساط قلب و گستردگى صحراىدل: »تَكادُ ضَمائِرُ القلوبِ تَطَّلِعُ على سرائِرِ الغيوب؛ اميد است ضمير قلبها بر اسرار غيبى آگاه شود«.(12)
1. استقامت در طريق صعود به قلّه كمال در پرتو انوار هدايتگر مهتاب ولايت كه زمينهساز حضور در كنارچشمهسار معانى قرآن مىباشد: »وَأَلَّوِ اسْتَقَمُواْ عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَهُم مَّآءً غَدَقًا؛ و اگر بر طريقت ايمان پايدارباشند، هر آينه آب گوارا به ايشان مىنوشانيم«(13)
2. تزكيه و تطهير باطنى در پناه بندگى حضرت ربّالعالمين: »لَّايَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون؛ جز دست پاكان به آننرسد«.(14)
3. همدمى با قرآن و انس و معاشقه با اين گستره عظيم درياى معانى:
گرت هواست كه چون جم به سرّ غيبرسى
بيا و همدم جام جهاننما مىباش(15)
زينالعباد، امام سجّاد)ع( فرمودهاند: »اگر تمامى موجودات مشرق و مغرب هستى بميرند، هرگز وحشتنخواهم كرد، مادامى كه قرآن به همراه من باشد«(16) و امام صادق)ع( فرمود: »راستى من آگاه هستم به آنچه درآسمانها و آنچه در زمينهاست و مىدانم آنچه در بهشت است و آنچه در آتش است و مىدانم آنچه شده استو آنچه مىشود )آنگاه حضرت لحظهاى درنگ كرد و چون مشاهده كرد كه هضم و درك اين مطالب بر شنوندگانسنگين است، فرمود:( من اين همه آگاهى را از كتاب خدا فراگرفتم، چرا كه خداوند مىفرمايد: در اين كتاب همهچيز بيان شده است«.(17)
بىگمان همدمى و انس با قرآن، تفكر و تدبّر در آيات بىبديل آن را در پى دارد و چونان مفتاحى دريچه قلبرا به روى جنّت روح و رياحين عيناليقين مىگشايد و انسان را به باده طهور و كوثر حقاليقين از دست شاهدزيباروى سرمست مىرساند.
چون تو در قرآن برگريختى
با روان انبياء آميختى
آنكه در بحر حقيقت راه يافت
گوهر حقاليقين نگاه يافت(18)
1) نهج البلاغه، خ 147: »پس خداوند سبحان برايشان در كتابش تجلّى كرد«.
2) همان، خ 189.
3) بقره/ 2 و 3.
4) حشر/ 2: »داناى نهان و آشكار عالم است و او بخشنده و مهربان است«.
5) ر.ك: فرهنگ اصطلاحات عرفانى، دكتر سجادى، ص 610.
6) نهج البلاغه، خ 18.
7) مثنوى معنوى، دفتر سوم، ص 243.
8) الرحمن/ 1 و 2.
9) انعام/ 59.
10) بقره/ 255.
11) حديث نبوى، تحف القلوب، ص 110.
12) حديث علوى، غرر الحكم و دررالكلم.
13) جن/ 16.
14) واقعه/ 79.
15) ديوان حافظ/ غزل 274.
16) بحار الانوار، ج 46، ص 107.
17) كافى، ج 1، ص 255.
18) مثنوى معنوى، دفتر اول، ص 41.